با اینکه دارن سیاه پوشا از توی شط کوچه ها
جمع میکنن ستاره های پر پرو
با اینکه دارن عزادارا از زیر آوارو جنون
در میارن کفترای خاکسترو
با اینکه بوی تفتیش و خون پیچیده توی قصه ها
با اینکه صدای انفجار مرثیه خونه همه جا
هنوزم میشه قربانی این وحشت منحوس نشد
هنوزم میشه تسلیم شب و اسیر کابوس نشد
میشه با سنگر از ترانه ساخت و به غراب سر نسپرد ( ادامه )
هنوزم میشه عاشق شد و از ستاره مایوس نشد
با اینکه داس دلهره
گردن این دقیقه ها رو میشمره
با اینکه آینه از شبو گریه پره
با اینکه تو ماهتاب و آب
صدای کوچ است و شتاب
با اینکه تو پستوی ذهن همه کس
رد گریزه و قفس ، قفس ، قفس