شبی تاریک، در دشت تنها سفیر گلوله
در جاده تنها نفیر باد
در دوردست نور ستاره ها به خاموشی میگراید
شبی تاریک
میدانم بیداری و در بستر جوانیت پنهانی اشک هایت را پاک میکنی
چقدر عمق چشمان شیرینت را دوست دارم
چقدر دوست دارم و میخواهم چشمانت را
شب تیره ما رو از هم جدا میکند
و میان ما دشتی تاریک و هولناک دامن گسترده
تو را باور میکنم
و همین باور در بارانی از گلوله ها جانم را نجات بخشیده
در این نبرد مرگ بار خوشحال و آرامم ( ادامه )
خسته ام از همه
خسته از دنیا
آسمان بشنو از قلب من این صدا
ای زندگی بیزار از توام
بیگانه ام با سیمای تو
دیوانه دنیای تو
در هم مشکن زنجیر مرا
بهتر که شوم رسوا
رفتم که دگر با دست شما
پنهان شوم از چشم دنیا
خسته ام از همه
خسته از دنیا ( ادامه )
با صدای بیصدا
مث یه کوه بلند
مث یه خواب کوتاه
یه مرد بود یه مرد
با دستای فقیر
با چشمای محروم
با پاهای خسته
یه مرد بود یه مرد
شب با تابوت سیاه
نشس توی چشماش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک ( ادامه )
خدا گذاشت زور تو بازوامون
تا از اونا نون درآد برامون
اگه یه جُو شانس داشتیم
زورُ توی جیبامون می ذاشتیم
با یه جو شانس ، با یه جو شانس
ما تو این دنیا هیچ غمی نداشتیم
شراب که از اون لولیم تو این دنیا
وقتی خوردیم نیستیم دیگه سر پا
اگه یه جو شانس داشتیم
ما رو شراب اثر میذاشتیم
با یه جو شانس ، با یه جو شانس
ما تو این دنیا هیچ غمی نداشتیم
راه تنگُ میشد رفتن با
بود اگه یه جو شانس میدُویدی اونجا
هر مرد باید یه روزی زن بگیره ( ادامه )
پای در زنجیر پرواز میکنم
با غمهای درون اوج میگیرم
با شکستهایم به پیش میتازم
با اشکهایم سفر میکنم
با شکستهایم به پیش میتازم
با اشکهایم سفر میکنم
با صلیبم به قله قلب انسان صعود میکنم
با صلیبم به قله قلب انسان صعود میکنم
با صلیبم به قله قلب انسان صعود میکنم ( ادامه )
گرم و زنده بر شنهای تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت
گرم و زنده بر شنهای تابستان زندگی را بدرود خواهم گفت
تا قاصد میلیونها لبخند گردم
تابستان مرا در بر خواهد گرفت و دریا دلش را خواهد گشود
تا قاصد میلیونها لبخند گردم
تابستان مرا در بر خواهد گرفت و دریا دلش را خواهد گشود
زمان در من خواهد مرد و من بر زمان خواهم خفت ( ادامه )
هرچند ز کار خود خبر دار نیم
بیهوده تماشاگر گلزار نیم
در حاشیه ی کتاب
بی کار نیم اگر چه در کار نیم
امروز در این شهر چو من یاری نی
آورده به بازار و خریداری نی
آنکس که خریدار بدو رایم نی
وانکس که بدو رای خریدارم نی ( ادامه )
بده … بدبد! بده … بدبد!
چه امیدی؟ چه ایمانی؟
کَرَک جان! خوب میخوانی
من این آواز پاکت را دراین غمگین خراب آباد
چو بوی بال های سوخته ات پرواز خواهم داد
گرت دستی دهد با خویش در دنجی فراهم باش
بخوان آواز تلخت را،
ولیکن دل به غم مسپار
کرک جان! بندهی دم باش
بده … بد بد
ره هر پیک و پیغام خبر بستهست
نه تنها بال و پر، بال نظر بستهست
قفس تنگ است و در بستهست
کرک جان! راست گفتی، خوب خواندی، ناز آوازت ( ادامه )
Every morning you greet me
Small and white
Clean and bright
You look happy to meet me
Blossom of snow may you bloom and grow
Bloom and grow forever
Edelweiss, Edelweiss
Bless my homeland forever
Blossom of snow may you bloom and grow
Bloom and grow forever
Edelweiss, Edelweiss
Bless my homeland forever ( ادامه )
در روزهای آخر اسفند
در نیمروز روشن
وقتی بنفشهها را
با برگ و ریشه و پیوند و خاک
در جعبههای کوچک چوبین جای میدهند
جوی هزار زمزمهی درد و انتظار
در سینه میخروشد و بر گونهها روان
ای کاش آدمی
وطناش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست
در روشنایی باران
در آفتاب پاک
در روزهای آخر اسفند
در نیمروز روشن
وقتی بنفشهها را ( ادامه )